واشكافي حكايت «درخت علم»

۶۹۵ بازديد

شيخ خنديد و بگفتش اي سليم (منادا)                                 اين درخت علم باشد اي عليم (منادا)    تعداد جمله: 5 تا
معني: شيخ به او خنديد و گفت: اي انسان ساده دل (احمق) اين درختي كه گفتم درخت علم و دانش است.
واژه: شيخ: پيرمرد، مرد بزرگوار، عالم
سليم: سالم، بي عيب، كنايه از آدم ساده لوح و نادان
عليم: دانا، آگاه
آرايه: تشبيه علم و دانش به درخت

تو به صورت رفته اي اي بي خبر (منادا)                              زان ز شاخ معني اي بي بار و بر (هستي)   تعداد جمله: 3 تا
معني: اي انسان بي خبر، تو فقط به ظاهر كلام من توجه كرده اي به همين خاطر از شاخه ي معني، بهره اي نبرده اي.
واژه: صورت: ظاهر
معني: باطن
بار و بر: ميوه و ثمر
آرايه: تشبيه معني و باطن كلام به شاخه و تضاد يا طباق بين كلمه هاي صورت و معني

گه درختش نام شد گاه آفتاب (نام شد)                              گاه بحرش نام شد، گاهي سحاب (نام شد)   تعداد جمله: 4 تا
معني: علم و دانش را گاهي به درخت، آفتاب، دريا و ابر تشبيه مي كنند و به اين نام ها مي خوانند.
واژه ها: بحر: دريا
سحاب: ابر
آرايه: تناسب بين كلمه هاي درخت، آفتاب، بحر و سحاب
تشبيه پوشيده و پنهان علم و دانش به درخت، آفتاب، بحر و سحاب

آن يكي كش صد هزار آثار خاست                                     كم ترين آثار او عمر بقاست   تعداد جمله: 2 تا
معني: آن علم و دانشي كه صد هزار اثر و سود دارد و كم ترين اثرش عمر جاودانه است.
واژه: كش: كه از آن
خاست: برخاست، بلند شد.
بقا: جاوداني
صدهزار: عدد فراواني و كثرت
 
آرايه: تضاد يا طباق بين كلمه هاي صدهزار و كم ترين
نهاد: صدهزار آثار، كم ترين آثار

نوع مطلب : فارسي ششم دبستان، 

تا كنون نظري ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در مونوبلاگ ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.