براي آنكه به فرزندانمان كمك كنيم از زندگي خود نهايت بهره را ببرند. بايد به آنها نيز كمك كنيم كه در مورد خود بياموزند و خود را درك كنند.
امروزه بي انگيزگي فرزندان در درس و مدرسه، علل بسياري از مراجعات خانواده ها به مشاوران است. عباراتي از قبيل «فرزندمان درس نمي خواند»؛ «اخلاقش روز به روز بدتر مي شود»؛ «با خواهر و برادرش دعوا مي كند.» يا «از دست او هميشه جنگ اعصاب داريم.» براي همه ي ما عباراتي آشناست.
در پاسخ به چنين والديني گفته مي شود همگي اين مشكلات برخاسته از يك چيز است و آن اينكه، شما از فرزندتان مي خواهيد كه: درس بخواند.
بديهي است كه اين فرزند در اين نقطه شكست خورده است و شما با تذكرات، توقعات و انتظارانتان بر اين نقطه ي شكست، مرتباً فشار مي آوريد. طبيعتاً اين شكست، بر جنبه هاي ديگر زندگي او نيز سايه خواهد انداخت. اين فشارها مانند اين است كه بخواهيد با دست شكسته ي او زورآزمايي كنيد. اين عملكرد، بقيه ي بدن او را نيز فلج مي كند بايد براي مدتي توقّعات تحصيلي خود را از او كنار بگذاريد و با او در نقطه و جنبه ي ديگري معامله كنيد و همه ي روابط تان را به درس او گره نزنيد.
در بسياري از موارد، چنين خانواده هايي در آينده متوجه خواهند شد كه ضعف هايي كه در فرزندشان وجود داشت و مايه ي تشويش خاطر آن ها شده بود، يك به يك به مرور بر طرف مي شود مي بينند همين فرزند كه با هزار ضرب و زور موفق به گرفتن ديپلم شده است، اكنون از سربازي باز مي گردد؛ جايي مشغول به كار مي شود؛ موفقيتي در كارش پيدا مي كند و بالاخره همه ي توانايي هايش بر هم افزوده مي شوند تا جايي كه مي تواند به خوبي زندگي خود را اداره كند.
حال اگر اين پدر و مادر به توانايي هاي ديگر او و نكات مثبت فرزندشان توجه بيشتري كرده بودند، هم به طريقي نگراني هاي خود را كاهش داده بودند و هم با اين نگرش مثبت، راه را براي موفقيت هاي فرزندشان هموارتر مي ساختند.
گاهي از كودك خود انتظارات واهي و نادرست دارند كه اين كارشان تنها به هرز رفتن استعدادهاي واقعي فرزندشان ميانجامد.
جامعه اي را تصور كنيد كه همه افراد آن پزشك و يا مهندس هستند! آيا اين جامعه به هنرمند، تعمير كار، مغازه دار و شغلهاي ديگر احتياجي ندارد؟
يك مثال:
جوان سركشي را در نظر بگيريد كه با كج رفتاري ها، بي قيدي ها و بدخلقي هايش سامان خانواده را بر هم ريخته است. همين جوان، يك باره موفق به كسب رتبه اي در مسابقات ورزشي مدرسه مي شود؛ در نتيجه مورد توجه دانش آموزان و اولياي مدرسه و همچنين فاميل و دوستان قرار مي گيرد و همين امر آرام آرام فضاي خانه و نحوه ي برخورد اطرافيان را براي او تغيير مي دهد. حالا ديگر همه اش صحبت از موفقيت او در ورزش است. اين شخص در ابتدا در مدرسه مدال آورده است. بعدها در منطقه مدال مي آورد، كم كم قهرمان شهر مي شود، بعد قهرمان استاني و نهايتاً قدم بر عرصه ي قهرماني كشوري مي گذارد. همين پيروزي او- كه مبتني بر يك موفقيت اخلاقي هم نبوده است- باعث مي شود كه اين جوان شخصيت و هوّيت خود را در اين موفقيت بازشناسي كند و از همان نقطه، شروع به رشد كند و همان رشد، بستري براي بالندگي او در ديگر زمينه ها باشد.
توجّه كنيد اين شخص، همان جوان بود با همان ناهنجارها؛ اما بر حسب اتفاق، براي او يك نقطه ي مثبت كليد خورد. او به كلاس سير و سلوك نرفت؛ در كلاس اخلاق نيز شركت نكرد؛ همين جوان كه روابط اجتماعي اش بر پايه ي درستي بنا نشده بود، ياد مي گيرد كه چه طور ارتباطات اجتماعي خود را سامان دهد. شخصيت او آن چنان برايش ارزشمند مي شود كه حاضر به لطمه زدن به آن نخواهد شد؛ و اين بهترين عامل كنترل كننده ي رفتار براي اوست.
درس خواندن,بي علاقگي به درس خواندن
در روايات، انسان ها به معادن طلا و نقره تعبير شده اند؛ اما طلا و نقره در هر معدني مكنون و پوشيده است، بايد كسي بيايد و اين طلا و نقره را ابتدا كشف و سپس، استخراج كند.
در جامعه به طور طبيعي، افرادي كه در برخي زمينه ها نسبت به سايرين با استعدادتر هستند، بيشتر مورد استقبال قرار مي گيرند و بقيه ي افراد مورد غفلت واقع مي شوند.
لذا در ارتباطات اجتماعي، نمي توان از جامعه انتظار داشت كه تمام اين معادن را كشف كند؛ اما در خانواده، اين انتظار، بجا و حتي ضروري است. بايد بدانيم كه همسر و فرزندان، معادن خانوادگي ما هستند و اين ما هستيم كه بايد به اين معادن بينديشيم و براي آن برنامه ريزي كنيم؛ ولي اول بايد وجود آن معادن طلا و نقره را باور داشته باشيم.
والدين بايد دقت كنند كه واقعبيني در كشف استعدادها يكي از مهمترين وظايف آنهاست. اكثر والدين به دليل اينكه دوست دارند فرزندشان بسيار باهوش باشد و در زمينههاي خاصي كه آنها ميخواهند مستعد نشان داده شوند، بسياري از استعدادهاي واقعي كودك را ناديده گرفته و تنها به خواستههاي خود توجه ميكنند و گاهي از كودك خود انتظارات واهي و نادرست دارند كه اين كارشان تنها به هرز رفتن استعدادهاي واقعي فرزندشان ميانجامد.
جامعه اي را تصور كنيد كه همه افراد آن پزشك و يا مهندس هستند! آيا اين جامعه به هنرمند، تعمير كار، مغازه دار و شغلهاي ديگر احتياجي ندارد؟
خداوند در هر فردي استعدادهاي خاصي گذاشته است كه او را منحصر به فرد ميكند پس سعي كنيد استعدادهاي واقعي فرزندتان را بيابيد.
نكته مهم اين كه، بيش از اندازه به فرزندانتان سركشي نكنيد و از گفتن الفاظ تحقير كننده مانند اينكه تو تنبل هستي يا با اين طرز درس خواندن به هيچ كجا نخواهي رسيد، خودداري كنيد
دوستي مي گفت از خدا بخواهيد كه فرزندتان اول مومن به خدا، سپس متعهد به ارزشهاي انساني و در آخر متخصص در هر رشته اي شود.
نكته مهم اين كه، بيش از اندازه به فرزندانتان سركشي نكنيد و از گفتن الفاظ تحقير كننده مانند اينكه تو تنبل هستي يا با اين طرز درس خواندن به هيچ كجا نخواهي رسيد، خودداري كنيد.
براي آنكه به فرزندانمان كمك كنيم از زندگي خود نهايت بهره را ببرند، بايد در مورد كودكان بياموزيم و آنها را درك كنيم و به آنها نيز كمك كنيم كه در مورد خود بياموزند و خود را درك كنند. اين دانش و دركي كه آنها به دست ميآورند، مي تواند تبديل به ابزار نيرومندي شود و به آنها كمك كند معنا و جهت زندگي خود را بيابند و بهترين انتخابها را داشته باشند.
والدين و بچهها از طريق شناخت زمينههاي استعداد شخصي، اطلاعات بيشتري كسب ميكنند و ميتوانند در مورد سرگرمي، رشته تحصيلي، برنامهها و اهداف آينده فرزندانشان بهتر تصميم بگيرند.
در پايان يادمان باشد،فرزند خود را همان طور كه هست، بپذيريد.
منبع دريافت اين مطلب : بيتوته